لیلی دختری زیبا از قبیله عامریان بود و مجنون پسری زیبا از دیار عرب . نام اصلی او قیس بود و...
ادامه مطلب...
بهشت ،
نه مکانی بعد ِ مرگـــ !
زمانی ست به وسعت ِ زندگی...
که تنم محصور ِ
بازوان ِ توست !
غبطه می خورم ... به " او " که بیشتر از من کنار تو نفس می کشد...!
++ نمی دانستم دست مرا از پشت بسته ای؛حتی در فراموشی!
پسر به دختر گفت اگه يه روزي به قلب احتياج داشته باشي اولين نفري هستم كه ميام تا قلبمو با تمام وجودم تقديمت كنم.دختر لبخندي زد و گفت ممنونم .....
تا اينكه يك روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نياز فوري به قلب داشت..از پسر خبري نبود..دختر با خودش ميگفت :ميدوني كه من هيچوقت نميذاشتم تو قلبتو به من بدي و به خاطر من خودتو فدا كني..ولي اين بود اون حرفات..حتي براي ديدنم هم نيومدي...شايد من ديگه هيچوقت زنده نباشم.. آرام گريست و ديگر چيزي نفهميد...
ادامه مطلب...
به اندازه تمام موهای سرم دوستت دارم...
.
.
.
.
.
امضاء حسن کچل!
وقتی تو پشت فرمون باشی بابات کنار دستت امکان داره یه سری قوانین جدید هم به
قوانین راهنمایی اضافه بشه …وقتی بابات نشست پشت فرمون همون قوانین
راهنمایی هم میتونه کنسل بشه!
وقتی ” سگ ” می شیم هیشکی دوستمون نداره !
ولی وقتی ” خر ” می شیم همه عاشقمون می شن !
چرا اینقدر بین حیوانات فرق میزارید؟
این که هربارسرت با یکی گرم باشد دلیل بر ارزشت نیست
آنقدر بی ارزشی که خیلی ها اندازه توهستند.
عشق چیز عجیبی نیست عزیز دلم!
همین است که تو دلت بگیرد و من نفسم...
قاضی به متهم : خجالت نمی کشی؟ الان پنجمین بار است که به دادگاه می آیی . متهم : شما چی که هر روز به دادگاه می آیید !
چهها هرگز مادرشان را زشت نمیدانند …
سگها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمیکنند …
اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمیآید …
اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید ،
آن را زیبا هم خواهید یافت …
زیرا ” حس زیبا دیدن ” همان عشق است … !
دختر: شنیدم داری ازدواج می کنی .. مبارکه ..
خوشحال شدم شنیدم..
پسر: ممنون ، انشالله قسمت شما..
دختر: می تونم برای آخرین بار یه چیزی ازت بخوام؟؟؟
پسر: چی می خوای؟
دختر: اگه یه روز صاحب یه دختر شدی می شه اسم منو روش بذاری؟
پسر: چرا؟
میخوای هر موقع که نگاش می کنم ..صداش می کنم درد بکشم؟؟
دختر: نه.. !!
آخه دخترا عاشق باباهاشون می شن..
می خوام بفهمی چقدر عاشـــــقت بودم...!
یک سال گذشت بی انکه بدانم ...
به که می نویسم
و در پی چه هستم
امشبم را مست خواهم کرد
آنقدر...
که ساقی گوید
"یک جام دگر بگیر و من نتوانم"
خواهم گشت تا سپیده ی صبح
"مست و دیوانه..."
که بیابم خود را
بیابم نسیمی را
که بگیرم آغوش
که توانم بدهم جان...
من دگر هیچ نمی خواهم
یک سال گذشت بی انکه خود بدانم مشتاق کیستم...
ای صمیمی
ای دوست
کجایی تا ببینی من هنوز...
مست نکرده مستم